۱۳۹۳ دی ۲۷, شنبه

خدا خودش بهت گفت؟








بی‌بی‌ جهان یه عالمه دستمال داشت
دستمال‌های شهادت
تازه کفن‌ش رو هم ازکربلا خریده بود و گاهی یواشکی اون بقچه‌ی کذایی باز می‌شد و با پارچه‌های بی‌زبون
حرف می‌زد
ایام شهادت هم هر جا می‌رفت و گریه می‌کرد، باز یه دستمالی حاضر بود
که بعد می‌رفت اندرون بقچه
تا راه می‌داد برای ائمه گریه می‌کرد و از همه طلب یاری داشت
درواقع برای دردهای خودش زار می‌زد
خودش می‌گفت این دستمال‌ها رو در کفنم می‌ذارم تا اون دنیا برای من شهادت بدن
بعد  از بی‌بی این مهم به دخترش بانو والده واگذار شد
هر چی هم می‌شه، زودی می‌گه:
دنیا همینه. مام همین‌طور زندگی کردیم. همیشه بدبختی 
انسان اومده تا در زمین رنج بکشه فقط همین‌ش رو خوندی؟
بهش برمی‌خوره که: من آن‌م که رستم بود پهلوان.
می‌پرسم: 
خدا خودش بهت گفت؟
می‌گه: نه . تو قرآن هست. 
می‌گم: یعنی مادر من شما از کل‌هوم قرآن، همین‌ش رو دیدی؟
و من‌هم از همون کودکی مدام از خودم می‌پرسیدم:
    چرا؟


مگه چه‌کار کرده که باهاس فقط گریه کنه، Clubبکوبه تومخ‌ش و 
Sculpterخودش رو ایی‌طوری ریز ریزه کنه
تا خدا بفهمه دوسش داره
بعد هم که رفتیم تو فاز، 
چرا خدا انقده انقده لازم داره تا بفهمه چیزان خوبی ساخته اصن یا نه؟
ایی‌که اصنی ماها دوسش داشته باشیم یا نه؟
او که خداس و نباهس چیزی دلش بخواد
اصنی نباهس واسه‌اش فرگی داشته باشه که ما توی کدوم وقت و کجا داریم چه گلطی می‌کنیم؟
ایی کیمیان چهارتا تابلو کشید اولیش رفت تو انبار و دیگه هم دوسش نداش
می‌گفت:Carve A Tree حالا بهترش رو بلدم
چرا خدا باهاس هنوز چشش دنبال ما باشه؟
او که خداس که دیگه نباهس هی بیاد دنبال ما که،
 بهمون زندگی داده
به جای زندگی از صبح تا شبhttp://smileys.smileycentral.com/cat/36/36_2_46v.gif 
 خودمون رو ریز ریز می‌کنیم یا داریم زندگی که داده می‌کنیم؟
هی خودمون رو با چاقو می‌زنیم و 
بعدش خون بپاشه همه‌جا،  بچه‌ها جیغ بزنن، زنا غش کنن و ... اینا؟


 

نه خدا
به خدا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...