۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

از قلم تا خیار




از معجزه بگم که دیروز یه چی تو مایه‌های شق‌القمر رفتم و برگشتم
یه دو سه فصلی کار کردم
باورکن 
شوخی نگیر 
این ذهن وامونده‌ی دربه‌در مگه می ذاره بشینی پشت هم قلم بزنی
مثل وقتایی که خال جان سر نماز می‌رفت و حواسش به همه بود
که هر از چندی از بین ابیات نماز به هشدار با صدای بلند بگه
الله اکبر
یعنی، بچه دست نزن.
آتیش نسوزون، آرومت بگیره و ... اینا
اونم فکر می‌کنه نشسته برای رو در رویی با خدا
اما همون وقت نماز انواع بدبختی و مشکل و دردسر به یادش می اومد
الا نماز
 عین من که تا پشت میز می‌شینم
ننوشته یاد گل‌های بالکنی می‌افتم
فکر کن!
همه‌ی گل‌دان ها دوباره جوانه زده
انجیر 
آقا از انجیر پاییزه بگم که اگه هوا همین‌طورپیش بره، امسال نوبر انجیر زمستونی هم خواهیم داشت
خوبی عمر دراز به همیناست
وقت داری،‌ چیزهایی را ببینی که در فکرت هم جا نمی‌شه
والله بچگی ما که،  خیار از شهریور می‌رفت تا تابستون بعد
کی رنگ خیار می‌دید
دیدی؟
می‌آم از ذهن و گل‌کاری و قلم بگم
فکر فکر می‌آفرینه و سر از هزارتوی ذهن در می‌آرم و 
  هیچ خوب نیست
اگه  وا بدم تا ظهر این صفحه را با انواع تنقلات پر می‌کنه
جز حرف اولی که داشتم می‌گفتم
مواظب ذهنت باش، پر رو نشه که از بهشت یه‌وری می‌ری تو جهنم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...