نه گمانم رخ داد زیبایی کنار این همه بغض ممکن باشه
نه گمانم با این همه خشم، این همه شکوه و اون همه ناله
زیبایی در خونهای را بزنه
پر از نفرت ، پر از کین قدم برداشتن
پر از خشمن در آینه نگاه کردن
اندکی از خشم تو کم نمیکنه
فقط به جامت زهر خواهد ریخت
منتظر نشین تا خدا کیفر دشمنانی را که در ذهنت، خانه کردن را بده
تا تو باورش کنی
تو ببخش
تا بتونی خدا رو کنارت
از پشت اینهمه خشم و نارضایتی ببینی
که منتظره تو در امروز و در لحظه خلقتی تازه کنی
پشت هیچ اندوهی، جای خدایی نیست
که ذهن مکار خانه کرده
باید خندید
از ته دل خندید
به لحظاتی که با سرعت از تو دور و
به نیستی نزدیک میشن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر