۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

چی بگم جز، شکر؟





بعد از مرگ هر پاپ اعظم که بین آدم‌ها می‌رم
وقتی برمی‌گردم خونه تا شب باید هزاران سجده کنم که،
خدایا شکر، که ذخیره‌ی بالایی از روحت سهمم کردی
شکر که 
شهرزادم آفریدی، نه حتا یکی مثل اخوی گرام
یا مثل فلانی و بهمان و اینا
شکر با همه سختی‌هایی که کشیدم، خودم موندم و چیزی عوضم نکرد
شکر که قدرتی بهم دادی که، بتونم خودم رو حفظ کنم و باورهام رو چارچنگولی نگه‌دارم
همه‌ی مبارزه‌ام در زندگی این است که به سمت بالا برم
به سمت شما
اجازه ندم به مقابله تحریک یا به خشم وادارم کنند
یه باوری از شما که تا قیامت نگهم داره
شکر که باورت دارم
  این باور باعث شد از هنگام تولد مونسم شما باشی
با شما بخوابم، با شما چشم باز کنم و از شما بطلبم 
و همیشه سرم را بتونم بالا بگیرم و مستقیم در چشم مردم نگاه کنم
وقت نماز ظهر هزاران سجده‌ی شکر کردم 

شکر که ما رو ما آفریدی





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...