گاهی فقط، میشنویم
گاهی هم گوش میکنیم
یه چی میترا گفت، مجبور شدم دوباره به موزیک پیوسط پایین گوش کردم
بعد از خداد دفعه که این چندساله این آلبوم را شنیدم
تازه با اشارهی دیگری
توجهم به سمت گفتگوی ناگهانی یک پدر و پیچوندن دختر جلب و
کانون ادراکم نرم سرخورد به ایام حضرت پدر
شونزده پونزده ساله بودم که یه روز یه مزاحم تلفنی که اونموقع
بسیار رایج بود، چند دقیقهای پای تلفن نگهم داشت
نگو از اون اتاق حضرت پدر گوشی را برداشت و صدای
زمخت یکی از پسران آدم را از آن سو شنید
خانموالده سیستماتیک برای اینکه اسم محصولش بد در نره یه ماله روش کشید و گفت:
خواستگاره حاجی. چیزی نگو
ندا آمد که،
خانم برو ببین پسره کیه؟
از همون وقت ما فهمیدیم، تنها رابطهی قانونی برای یک دختر خونه
رابطهایست که به سفرهی عقد النکاح سنتی ... ختم بشه
دیگه دنبال یه همبازی توپ باحال نمیگشتم که کل داستانش با دو تا سینما و یه بستنی خوردن هم میآمد
بدل شد به آرزوی شاهزادهی سوار بر اسب سپیدی که معمولا یا نعل اسبش در رفته
یا پلیس خوابوندش، پارکینگ
یا پشت ترافیک گیر کرد و معمولا یکی دیگه رو عوضی پیدا میکرد
خلاصه که هر چی میکشم از این رویاهای خوش و غلط نژادی بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر