۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

کشتی من



از شش صبح، یه حس خوب بیدارم کرد
یه حسی که می‌گفت، امروز روز خوبی‌ست
خدا را چه دیدی ، شاید قراره شق‌القمر کنم  
چون همه‌ی روزها خوب به پیش می‌ره
بین این‌همه خوب، وقتی حسی خاص می‌شه 
باید منتظر معجزه نشست، یا نه؟
منم قصد کردم به انتظار معجزه بشینم
اگه فکر کردی معجزه از جایی بیرونی اتفاق می‌افته
باید بگم سخت در فریب رویای زمینی گیری
همونی که از بچگی به گوشمون خوندن و وابسته‌ی وقایعی بیرونی‌ست
مثل دختر شاه‌پریون یا شاهزاده‌ی سوار اسب سفیدی که قرار بود بیاد و خوشبختیو رضایت را بذاره کف دست ما
خلاصه که چاره ای نیست جز این که به باور خودمون برسیم و 
همه سعی من در این است
ناخدای کشتی زندگیم باشم
هیچ کاپیتانی مثل ما از واجبات و نیازهای حقیقی آگاه نیست
چه بسی با مخ بخوریم به یک صخره‌ی یخی
شما خوبی؟
الهی شکر
همگی خوب باشیم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...