۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

بالاخره یه روز راحت می‌شی



این همه مانع برای خوشبختی که خیلی هم پیدا نیست برای ما هم پاسخش خوشبختی باشه
منم یه روز فکر می‌کردم، چون دیگران این کارها را کردن، باید منم مثل بز همون‌کار ها را انجام بدم تا یه روز راحت بشم
در حالی‌که نه خانم صبوری بودم و نه خیلی هم اهل تاهلی و تعهد
اهل اون دو قلم نبودم چون همیشه از یه‌وری زیادی می‌افتم
وقتی خانم همسر شدم انقدر باج دادم که از ریخت زنانگی هم افتادم
چه می‌دونستم
بچه‌های خاله جان‌ها باج می‌دادن و مام که فقط از رو دست اون‌ها نگاه کردیم
فکر کردیم خانم خوب یعنی کلفت بی‌جیره و مواجب
یه روز هم که داغ کردم و کم آوردم
از اون‌ور بوم افتادم
بعد از هزار سال دیگه جرات تکرار نداشتم و تنها موندم
درس خوندنم هم همین‌طور شد، می‌خواست مثل بچه زرنگ‌های کلاس فورمول حفَ کنم
و در درس خر بزنم
دروسی که به آی‌کیوی و استعدادهای من جواب نمی داد
ولی مگه می‌شد در برابر 7 خواهر و برادر بالای فوق من یکی بیسواد بمونم
و نتونم بالاخره پدر را به آرزوهاش برسونم
نتیجه این که اعتماد به نفسم را هم از دست دادم
من همیشه خواستم همه کس باشم جز خودم
و این بیشترین گلایه‌های من از من در تنهایی و خفا بود
چرا اون چیزهایی که از من انتظار داشتند نشدم
حالام که هر چی می‌گردیم وسط این همه آت و آشغال خودی پیدا نمی‌کنم
کاش ما دیگه برای بچه‌هامون خواب‌های هفت رنگ نبینیم و اجازه بدیم
بی‌گلایه از خودشون راحت زندگی کنند
بلکه پدیده‌ای نوظهور جلوه گر شد
و اون‌ها دیگه مجبور نبودند مثل ما مدام برای آرزوها و هویت‌های دور از دسترس
مدام از خود گله‌مند و درگیر ذهن بیگانه نباشند
این یعنی بیگانگی ذهن
نه جک و جونورایی که برخی فرض کردند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...