۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

دوباره یک کشف مهم دیگه



جاتون خالی، یه کشف مهمی کردم به وسعت زندگیم
تا فراموشی هست، وضع انسان هم همیناست
منم یکی‌ش، هر از چندی یه نموره به این کشف مهم نزدیک و دوباره نصف راه از خر شیطون فراموشی پایین می‌آم
و می‌گذرم
همین الان دوباره دیدمش و خفتش کردم کنار دیواراتاق. 
همون‌وقت که لازم بود لحظه‌ای، 
تنها لحظه‌ای بایستم و خودم رو نگاه کنم
چرا دو روزه انقده از خودت شاکی‌؟
انگاری مریض حالم،  یه نموره بی‌حالم و یه‌جورایی
نا دوست داشتنی. 
 از خودم شاکی‌ام، برای کارهایی که باید انجام بدم و
در حال،  اکنون نمی‌تونم
 بگو یک صفحه، کار؟ ابدا. نمی‌آد.
شما که همگی استاد رسم‌الخط و می‌دونید ذوق باید خودش این‌جا حضور داشته باشه
وقتایی که هست روی پا بند نیستم. با تمام انرژی دارم همون کار را می‌کنم
وقتی نیست. می‌شه عین، کف دستی که مو نداره.  بکن.
  چه گیریه؟ به خودم دادم!
 زیادی ازخودم توقع دارم و داشتن و
بیچاره شدم

فکر می‌کنم، خیلی مهمم و نمی‌شه هر لحظه یه چیزی  خلق نکنم. 
یکی نیست بگه، حالا مگه فکر کردی چی هستی؟
کی هستی؟
نه‌که خودتم باورت شده ، خدایی؟ 
فکر کن یه فیلم خرید پستی برام آوردن دم در گرفتم. دلم لک زده نگاهش کنم
خجالت می‌کشم نمی‌تونم. 
یعنی این وقت روز ، با این آفتاب زلال، بشینم فیلم نگاه کنم؟!
استخفر... توبه.  یهو دلم برای خودم سوخت. گفتم:
نه......
  تو هم نازی، گاهی حیونی و خسته می‌شی.
ولی قرار نیست هنوز انتظارات خانم‌والده رو بر کولت حمل کنی
بزارش زمین و نفسی تازه کن. تاریخ مصرف همه این‌ها تا قبل از بیست سالگی بود
نه حالا که وقتش شده، بری لنگر رو بندازی چلک و این پا رو بندازی روی اون پای بازنشستگی
فکر کن؟
از خودمم رودواسی دارم






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...