۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

آرزوهای ناتمام


خب همیشه همینه
به چیزی که داریم قانع نیستیم و نتیجه این‌که هیچ وقت آروم و قرار نداریم
اول مشکلش این بود خودش رو برسونه عروسی خواهر زاده‌ی گرام در کانادا
چه حالی داشت فقط خدا می دونه
کچلم کرد بس‌که نق زد و هول و ولا داشت
که اگه بشه، اگه نشه، .............. خلاصه که خدا براش خواست و به مراسم رسید
از بعد از مراسم؛  هر روز آف‌لاین و پیام می ذاره که آی شهرزاد کجایی؟ نگرانت شدم
 می دونستم دردش چیه و موضوع نگرانی برای من نیست 
جواب هیچ یک را ندادم
خب ما وقتی به آرزوهامون می‌رسیم باید بعدش بشینیم و به باقی راه به پردازیم
  می‌دونستم فقط نمی‌خواست از باقی اقوام جا بمونه
یک هفته‌ای می‌شه که شبانه روز می‌بینم در اینترنت
صبح یک پیام فوری ازش داشتم که گفتم نکنه خونه‌اش آتیش گرفته و باید از این‌جا به تورنتو آتش نشان بفرستم؟
بالاخره جواب دادم
حدسم درست بود
حوصله‌اش سر رفته و تورنتو شده کوفتی
همیشه همه‌ی آرزوها همین‌طوری‌ست
بیچاره آرزو؛ اسمش که روشه
تا وقتی شیرین و خواستنی‌ست که آرزو باشه؛ وقتی به دست اومد
خب دیگه آرزو نیست و شده و در نتیجه یک انگیزه از زندگی ما حذف می‌شه
تا وقتی دور از دسترس و دست نیافتنی به هر دیواری سر می‌کوبیم
ولی به محض اجابت می‌مونیم که خب حالا چه کنیم؟
مثل احوال این رفیق نامرغوب که همیشه به یکی نیاز داره تا بهش احساس رضایت القا کنه
گرنه به‌قول خودش کنار نیاگارا هم حال نمی‌ده
فکر می‌کنی ما غیر از این باشیم؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...