۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

یه جای توپ و باحال

 

شاید از خستگی باشه شاید هم نمی دونم چی باشه که یک‌ساعته فکرم گیر داده 
به شما
یهویی نگران شدم که
نکنه بود و باش تو در زمان اکنون، هزاران سال نوری 
از حیات من در زمین باشه
و حتا
اگه در ساعت تو، هزاران سال نوری از مرگ زمین گذشته باشه
بی‌خود نیست تو صدای کسی رو نمی‌شنوی
البته محاسبات سرعت به صوت دم ذهنی نیست که خودم
سر انگشتی جمع کنم، فقط گفتم، نکنه یه‌وقتی ما اصلا نیستیم
و صبح تا شب به امید منجی‌ای در آینده نشستیم؟
البته هزارو چهارصدو بیست چرا و آیا و مگر دیگه هم بود که بهتره سکوت کنم
خیلی نگران شدم که ما این گوشه‌ی دنیا به امون خدایی ول شده باشیم که هزاران‌ سال نوری پیش‌از این
یه نظری به ما انداخته و گفته باش
مام باشندگانش شدیم
در نقطه ی باشندگی ترمز کردم و نشستم
دیدم ، پدرجان شما همون وقت که ما را باشنده‌ی خودت کردی، از آغاز هستی 
تا بیگ‌بنگ و منظومه‌ی شمسی، حتا تا عصر یخبندان و.... هر لحظه‌ی ما رو دیدی
خب تو اون‌موقع می‌دیدی
حضورش به اینک ما رسیده
شما الان کلی از این‌جا دوری
در حالی‌که در تصویر گذشته‌ی خودت
که اکنون من باشه ما رو دیدی، همراهی کردی ، تا ته خط رو با اومدی
و حساب کتاب هر چه خودت می‌دونی و به‌منم مربط نیست رو بستی
نتیجه‌ی اخلاق این که شما همین‌جا هستی
هرجای دیگه هم می‌خواهی باشی باش
ولی اینک من هستم، زنده‌ام و روح تو درم به تجربه
پس تو در تمامی ابعاد زمانی هستی
بی‌خودی نگیم، خداوند تنها در اکنون حقیقت داره؟ یا نه؟
اگر باور کنم در گذشته و آینده و همه جا شما هستی، به خواب رخوت فرو می‌رم و دل‌خوشم
که هستی 
اما تو این رو نخواستی
تو خواستی، در هر یک از ما تجربه کنی

خوش‌به‌حالت که از این‌جا رفتی یه زمان و مکان توپ و باحال


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...