۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ریز اقلیدسی



نقش من در مقیاس ریز اقلیدسی همین‌قدر بس که سبد سبد مهر می‌چینم
خونواده‌ی مثل آدم  که  ندارم و هر کدوم از هر راهی که بتونن یه تکونی بهم می‌دن
و من‌که با مرکز زلزله به‌خوبی آشنایم، با صبوری ، دعا و پناه بردن به خدا
ریشترها را پس می‌زنم
همه‌ی مبارزه بر سر ایمان و یاس انسان از خداست
به‌جای توصل  به موجودات بیرون از خود، ماست
به اون‌ها که فکر می‌کنیم آب و دون‌مون را می دن
به اون‌هایی که بیش از خودمون محتاج‌شون می‌شیم
به هر چه بیرون از تو و من
هر چه می‌خواد باشه
خداهم که بیرونی نیست و کاملا در تو جای گرفته
نتیجه می‌شه همون وقتی که ابلیس از سر و کولت بالا می‌ره که هولت بده به محلة بد ناامیدی و یاس
 و همون‌طور که تو محکم خودت را نگه می داری که کم نیاری و وصل بمونی
یهو زنگ در به‌صدا در می‌آد
به‌زور می‌رسی دم در، یک چهره‌ی خندان با یک بغل محبت به‌تو سلام می‌کنه
تو دیگه اون لحظه خدا را در نگاه مهربان ملیحه نبینی کوری 
برات نون سنگک گرفتم. داغ داغ
سنگکی پر از مهرو تسهیم
و تو که هنوز داری می‌لرزی، می خواهی جواب بدی‌ها را مثل خودشون ندی
یهو زیر پات خالی می‌شه
نان‌ها می ره سرجاش و تو هنوز ننشستی دوباره صدای زنگ بلند می‌شه
باز می‌ری دم در و ملیحه را می‌بینی با یکسینی پر از غذا و سالاد
ظرفی که از خونه‌ی مریم بانو رسیده بالا
خب تو دیگه چه‌طور می تونی بگی خدا از صبح صدای تو رو نشنیده
سعی‌‌یی که داری بدی نکنی رو ندیده باشه و سکوت کرده
بدبختی ما اینه که تو آسمونا دنبال خدا می‌گردیم
حال این‌که خدا همین نزدیکی‌ست
همین دور و برها و کافی‌ست صداش بزنی
در نگاه ملیحه با سبدی مهر به تو لبخند می‌زنه تا کم نیاری
بهت می‌گه،   تو " خودت " بمون منم هستم
می‌گی نه؟
نشونه‌اش ملیحه و مریم
کاش خانم والده می دید که با وجود شما هرگز بی‌کس و تنها نمی‌شم
هرگز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...