دیدی؟
شماها می دونید این پست شهرداری از چه وقت روی صفحه من بوده؟
مال چند ماه پیش بود
ولی اینجا چه میکرد؟
ممکنه کسی دست زده باشه؟ گفتم ورنپری گوگل نه؟
شایدم کار جنی ، نشونهای، پیامی، .... ها؟ هر چی رو که نفهمیدی بنداز گردن ماوراء
چه خوبه وقتی میدونی منتظر یه چیزی هستی! نه؟
امروز که یکی از اون روزهای نه مال من بود. دربارهاش نمیگم، ولی همون دمدمای عصر کنار پنجره ایستاده و بیرون را میدیدم
یادم افتاد زمستونه تو راهه، آخ جون
بلافاصله زیر زمین خالهخانمها یا انبار بیبی رو دیدم
که انگار همونطور تمیز و شفاف منتظرم نشستن
البته کرسی هنوز اونجا بود. یعنی نبردنش هنوز بالا و سلطنتش آغاز نشده بود
ولی تا کی بناست بهقول آقا مجید ظروفچیاداره چیه، جوبچی تقویمها رو با تقویم مرجوم آقام تنظیم کنیم؟
چون امکان و شرایط خاطره سازی رو نداریم
یعنی انرژی نرم، مهر برای خلق زیبایی نداریم
در نتیجه به پشت سر نگاه میکنیم و آهی پر حسرت میکشیم
آخی ش یادش بخیر
زمستونم بود زمستونای زمان بچهگی ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر