اوه ه ه
کلی تازه شدم
پر و به اندازه شدم
وقتایی که کم میآرم و میخوام دنیا نباشه
وقتایی که ته محلهی بد ابلیس گیر افتادم
همونموقعها که فکر میکنم دیگه راه نجاتی نیست
همیشه یه چیزی نگهم داشته و در عین اینکه می دونستم این دیگه آخره رنجه
دستام رو به چارچوب در محکم میگرفتم
که این موج، جریان منو با خودش نبره
و دوباره نور میاومد، روز میشد و به سادگی یک لبخند
یک خبر خوش، زندگی دوباره طرحی تازه میخورد
گاهی بهخودم می گم، همیشه اشتباه کردی، از پشت سر شاکی
از تمام داشتهها شاکی
از خودم شاکی
..... باز یهجیزی از پشت نگهممیداره
نپرم پایین
امشب دیدم چهقده خوبه که همیشه یادمه این نیز بگذرد
و باورش دارم.
هست اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
تا بتونم از خودم راضی باشم و بگم، خدا رو شکر که با این همه بدی
باز تونستم خودم بمونم، عوض نشم و بهآنچه که هستم از بالا نگاه کنم
نه جایی که آزرده شدم
شکر خدایا که مثل اونا نشدیم
مثل خودمون موندیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر