۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

کتاب پیدایش


 


و آسمانها و زمين‌ و همة‌ لشكر آنها تمام‌شد.

 و در روز هفتم‌، خدا از همة‌ كار خود كه‌ ساخته‌ بود، فارغ‌ شد. 
و در روز هفتم‌ از همة‌ كار خود كه‌ ساخته‌ بود، آرامي‌ گرفت‌.
  پس‌ خدا روز هفتم‌ را مبارك‌ خواند و آن‌ را تقديس‌ نمود، 
زيرا كه‌ در آن‌ آرام‌ گرفت‌، از همة‌ كار خود كه‌ خدا آفريد و ساخت‌.
هنگامي‌ كه‌ خداوند آسمانها و زمين‌ را ساخت‌، 
هيچ‌ بوته‌ و گياهي‌ بر زمين‌ نروييده‌ بود، زيرا خداوند هنوز باران‌ نبارانيده‌ بود، 
و همچنين‌ آدمي‌ نبود كه‌ روي‌ زمين‌ كشت‌ و زرع‌ نمايد؛ 
اما آب‌ از زمين‌ بيرون‌ مي‌آمد و تمام‌ خشكيها را سيراب‌ مي‌كرد.
 آنگاه‌ خداوند از خاكِ زمين‌، آدم‌ را سرشت‌. 
سپس‌ در بيني‌ آدم‌ روح‌ حيات‌ دميده‌، به‌ او جان‌ بخشيد و آدم‌، موجود زنده‌ اي‌ شد.
 پس‌ از آن‌، خداوند در سرزمين‌ عدن‌، واقع‌ در شرق‌، باغي‌ به‌ وجود آورد و آدمي‌ را كه‌ آفريده‌ بود در آن‌ باغ‌ گذاشت‌. خداوند انواع‌ درختان‌ زيبا در آن‌ باغ‌ رويانيد تا ميوه‌هاي‌ خوش‌ طعم‌ دهند. 
او در وسط‌ باغ‌، «درخت‌ حيات‌» و همچنين‌ «درخت‌ شناخت‌ نيك‌ و بد» را قرار داد.
از سرزمين‌ عدن‌ رودخانه‌اي‌ بسوي‌ باغ‌ جاري‌ شد تا آن‌ را آبياري‌ كند.
سپس‌ اين‌ رودخانه‌ به‌ چهار رود كوچكتر تقسيم‌ گرديد. 
رود اول‌ «فيشون‌» است‌ كه‌ از سرزمين‌ حَويله‌ مي‌گذرد. در آنجا طلاي‌ خالص‌، مرواريد و سنگ‌ جزع‌ يافت‌ مي‌شود.  رود دوم‌ «جيحون‌» است‌ كه‌ از سرزمين‌ كوش‌ عبور مي‌كند. 
سومين‌ رود، «دجله‌» است‌ كه‌ بسوي‌ شرق‌ آشور جاري‌ است‌ و رود چهارم‌ «فرات‌» است‌.
 خداوند، آدم‌ را در باغ‌ عدن‌ گذاشت‌ تا در آن‌ كار كند و از آن‌ نگهداري‌ نمايد،  و به‌ او گفت‌: 
«از همه‌ ميوه‌هاي‌ درختان‌ باغ‌ بخور، بجز ميوه‌ درخت‌ شناخت‌ نيك‌ و بد، زيرا اگر از ميوه‌ آن‌ بخوري‌، مطمئن‌ باش‌ خواهي‌ مرد.»
 

خداوند فرمود: 
«شايسته‌ نيست‌ آدم‌ تنها بماند. بايد براي‌ او يار مناسبي‌ به‌ وجود آورم‌.» 
آنگاه‌ خداوند همه‌ حيوانات‌ و پرندگاني‌ را كه‌ از خاك‌ سرشته‌ بود، نزد آدم‌ آورد تا ببيند آدم‌ چه‌ نامهايي‌ بر آنها خواهد گذاشت‌. 
بدين‌ ترتيب‌ تمام‌ حيوانات‌ و پرندگان‌ نامگذاري‌ شدند. 
پس‌ آدم‌ تمام‌ حيوانات‌ و پرندگان‌ را نامگذاري‌ كرد، اما براي‌ او يار مناسبي‌ يافت‌ نشد.
 آنگاه‌ خداوند آدم‌ را به‌ خواب‌ عميقي‌ فرو برد و يكي‌ از دنده‌هايش‌ را برداشت‌ و جاي‌ آن‌ را با گوشت‌ پُر كرد، 
و از آن‌ دنده‌، زني‌ سرشت‌ و او را پيش‌ آدم‌ آورد. 
آدم‌ گفت‌:
«اين‌ است‌ استخواني‌ از استخوانهايم‌ و گوشتي‌ از گوشتم‌.
نام‌ او "نسا" باشد، چون‌ از انسان‌ گرفته‌ شد.»



ترجمه قدیمی(کتاب پیدایش)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...