باور کن حالم خیلی بهتره
حتا اگه بهم بگی، خاک به اون سر کلفتت
چندماه غیبت و تعطیلی آشپزخانه بهطور رسمی
فریزر رو برده بود بهسوی قحطی
و من دوباره لباس شزم پوشیده دو روزه خرید و فریبرز را لبالب
من همه ی این ها رو دوست دارم. حتا اگر بهخاطرش دو روز از کارهای شیک بازی بیفتم
اما هر چی هست یه چیزی هست که امواج را با هم آزاد ویا بسته میکنه
مثلا انتظار، بهقدری انرژی سنگینی داره که مثل سد بتونی عمل میکنه و بدتر راهها را میبنده
وقتی هم که منتظر نیستی و داری زندگی خودت را میکنی، راهها همه باز میشه
مثل دیروز من که بین این همه بیاو برو تازه جلسهی مشاوره با ......کارشناس معارف رادیو هم داشتم
ایشان یعنی مهندس فتحیپور چند سالیست بخشها مورد دار بهابل را که به آیات برمیگرده چک میکنه
که دوباره حکایت گلی در راشاد را تجربه نکنم
خوبیش به اینه دیگه الان به هر زاویهی اذهان ساکن وزارتفخیمهی از ما بهترون آشنایی پیدا کردم و ترجیح میدم
دیگه کسی بهم نگه: شما تحصیلات حوزوی داشتی؟
فیضیه بودی؟ الهیات خواندی؟
و سایر اراجیفی که دیگه می دونم مثل نقل و نبات بارم میکنند
خلاصه که امروز همچنان در سمت مادری خدمت میکنم تا عصر و جلسهی بعدی
این برای من یعنی حال بسیار خوب
همهچیز سرجای خودش و به آرامش و تعادلی رسیدم که بتونم از خودم راضی و حس بهتری داشته باشم
خلاصه که زندگی جاریست و آسمان آبی
بیا زندگی کنیم
تو چطوری هممحلی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر