سفسطه میدونی چیه؟
کاری که مدام میکنیم برای اینکه به اصل بودن نرسیم
درواقع از خودمون یهنموره ناامید و شایدهم کمی تا قسمتی ناامید شدیم و
از پیش میدونیم بازندهایم و حالش نیست قدمهای بزرگ بزرگ برداریم
از پیش رای دادیم، نشون به اون نشونه که اون روز و اونجا و اون آدما چنین شد و چنان شد
پس ولش کن چه کاریه، آزمودن آزموده خطاست
و هر دلیلی که برای برنداشتن قدمهای بزرگ میتراشیم
شاید واقعا چون بزرگه نمیتونیم برداریم؟
اما مهمترین بخش، اینه که از وقتی یادم میآد که بابت آرزوهام واهمه نداشتم و شکر خدا
همگی مستجاب بود
انقدر هم باورش داشتم که با خودم تکرار میکردم ، هر چی آرزو میکنم، آنی میشه
از وقتی چارچوب و تابو و بشین و پاشو باب شد
در آرزوها هم تردیدی کردم
که نه
در لیاقتم نسبت به آرزوهایی که داشتم
چون دنیا اونجور که از بچگی باور داشتم از آب در نیومده بود
اوه اینجا کجا آرزوهای بلند و بلورین من کجا؟
حالا اینکه فتوا بدم گشتیم نبود
نگرد نیست
شاید برای الان چاره سازی کنه
اما در دراز مدت نمیتونه جوابگو باشه
و ازجایی که دیگه الان باید با لیستی از باش و نباشها
آرزوها و خواب و خیالهای خوش اجدادی را بپام تا آرزو کنم
همراه با آرزوهای نرسیدهي خانموالده که نذاشت اونی بشم که از اول بودم
و تازه
کلی هم،..... راضی بودم
مگه جای چند نفر میشه زندگی کرد و موفق هم بودهمونطور که من آخرش نه تنها هیچی نشدم
بلکه مسئولیت تمامی بلایای طبیعی و غیرطبیعی از بیگبنگ تا ابد و الاباد را هم گردن گیر شدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر