ای خدا جونم سلام
همسایه سلام ، هم محلی سلام
مهربان سلام، هم دل سلام
سلای با عطر نان و ریحانی که بیدل دلش خیلی میخواد
سلامی با رنگ عطوفت و شوق بچگی
زلال ناب و خواستنی
با حیاطها و اتاق پنجدری
این جمعه دوباره جمعهی من شد
با باغبانی و غذای پر مهر جمعه با چاشنی
عشق، مادری
پشتسر دنبال چادر امن مادر میگردیم
که میشد زیر اون از چشم هر چه بد و نامرد دور شد
دنبال خاطرههای رفتهای که میشد با تکتکشون به بزرگی رسید و نفهمیم کجا گیر افتادیم
مثل شیر آب فشاری
مثل یاد گاری و الاغ محبوبی که نان خشک حمل میکرد و نمک پس میداد
ماییم و یادوارههای پشت سر که نه شیطان درش حضور داشت، نه سیاست، نه ریال و
از یورو که نگو اسمش را هم نشنیده بودیم
خب دستش درد نکنه امکانات و تکنوآلرژی که ما را از همه چیز دور کرد
نمی خواد به کسی سر بزنی، هزینهی تماس هم زیاد و
بهتره یک اساماس بزنی
شبچره، هم لازم نیست میشینیم پای تیوی
با هم حرفی نداریم، سرها در گیر اینترنت و دلها به نامعلوم خوش
اما
اما بین همهی اینها ما امید داریم
ارزنده ترین موهبتی بشری که از بچگی بهمون نگفتند
این دنیا جای بدیست
نیست چون نیست
کافیست به زیباییهاش بنگریم
یادش بخیر من یک قلک داشتم که همهی مال این دنیام بود
نه قبض میشناختم نه چک و وعدهی فردا
پس امیدها را محکم نگهداریم و به هم با مهربانی بیاندیشیم
که وقتی یکی از ما دو روز نبود از غیبتش با خبر بشیم
بگیم او، کو؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر