۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

خریت، مکرر





لاکردار آرسن‌لوپنی بود بی‌همتا
از همون اول که ثبت‌مون با سندش برابر شد
ورق‌ش برگشت و فهمیدم با من‌کاری نداشت
پی ارث پدری آمده بود 
با این‌حال منی که همیشه تشنه‌ی محبت بود
مداوم گول می‌خورد
اولین و دومین و چندمین باری که در باز شد 
آقای شوهر گل به دست پشت در بود و 
مثل بچه گربه خام می‌شدم و حرف‌های زشت و رفتار نابه‌جاش یادم می‌رفت
باز شیرجه می‌زدم به تصورات عشقی باطل که به‌خاطرش همه‌ی پشت سر را خراب کرده بودم
خلاصه که از آوردن گل و مهربانی‌های از سر پشیمانی دو سه روزی می‌گذشت که
مجنون با کشتی شکسته به خونه برمی‌گشت
ناراحت، وحشتزده و تو فکر می‌کردی، نه که باباش مرده؟
  بعد از چندین ساعت نازکشی و ........... می‌فهمیدم آقا همین فردا چک داره
و باز هم من
مگه من مردم؟ 
خودم پاسش می‌کنم
چک پاس می‌شد و دیگه باید فانوس به دست
دنبال آقای شوهر مهربون‌مون می‌گشتیم 
تا چک بعدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...