۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

پیف پاف


هیچی مثل توقع یا انتظار باعث عذاب نیست
تا وقتی شبانه روز از گلِ شما در آویخته بودم و نمازهای جعفر طیار برگذار می‌شد
همون موقع‌هایی که تو چشم کسی نگاه نمی‌کردم تا مبادا به تیلیش قبای خدایی شما بر بخوره
خلاصه که هر بازی که صبح تا شب به نام عشق الهی داشتم
گو این‌که هنوز هم نفهمیدیم این عشق الهی یعنی چی؟
آخه مگه عشق نوعی بیماری نیست ؟ یا اصلا مگه عشق بی‌تاچ و ماچ داریم؟
خلاصه که به جای نگاه به خودم دائم سر به بالا داشتم
بیشتر در رنج بودم
چون انتظار در میان بود 
بعد از اون‌همه برو و بیا در وزارت فخیمه از ما بهترون
برای اثبات روح شما در آدم و به آب و آتش کشیدن خودم
و همه مشکلاتی که حواله کرده بودم به شما
همه اسباب ناامیدی من از من بود
نه که حالا فکر کنی ، خودم معجزه می‌کنم و اینا
نه به‌خدا ولی درک کردم این همه وابستگی به شما نه از روی تعلق خاطری الستی‌ست
بلکه نشسته بودم تا با یک پشه کش مراقب باشی ،
جک و جونوری به زندگی‌م راه پیدا نکنه
به عبارتی با کمال شرمندگی شما رو با پیف‌پاف اشتب گرفته بودیم 
خدایا خجالت و شرمنده‌ات من
خب مگه چیه؟
درسته نشستیم و پاشدیم، دم از نفخه‌فیه من‌الروحی زدیم و از انسان خدایی گفتیم و ...
خلاصه که همه‌اش شعار بود
به زبان این بود و در دل عدم باور، خودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...