۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

یاد، یار مهربان



این رادیو متعلق به حضرت پدر که با چنگ و دندون از خونه‌ی پدری کشیدم بیرون
البت که نه به این شوری‌ها، ولی خلاصه که مجبور شدم دمه بعضی از خواهران بزرگتر را ببینم تا رسید به این‌جا
نه تنها رادیو که خودش حکایتی داره و شناسنامه و سنش به جنگ اول جهانی و سومین رادیویی‌ست که وارد ایران شده
خیلی چیزهای دیگر همراهش آمد که نه به تاریخچه‌ و شناسنامه که به یادواره‌ی خاطرات امنه پدری معطره هنوز
بزنم به تخته و گوش شیطون کر، رادیو سالم و
یه وقتایی که خیلی ویتامین خون پدرم کم می‌شه، 
روشنش می‌کنم
مدتی زمان می‌بره تا لامپ‌های بزرگ داخلش گرم بشه و با یه وزه شبیه همون‌ها که 
قدیم‌ها وقتی بلندگوی مدرسه روشن می‌شد،‌ در  فضا می‌پیچید
صداش در می‌آد
و اگر شانس بزنه و همون وقت ترانه‌ای هم از بنان به‌گوش برسه
ساز من یکی کوکه کوک می‌شه
لم می‌دم روی مبل یادگار پدر و کانون ادراکم در زمان می‌چرخه و به تصاویری می‌ره
که حتا توجیح تاریخی برای حضور من درش نیست
اما می‌شه حس پدر را برای شنیدن خبر بعد از ظهر یا ده شب یا
چمی‌دونم اون‌وقت‌ها چه موقع خبر می‌گفتند
بر اساس عادات ایشان برای خودم دوباره سازی می‌کنم
و در شیرینی سکوت و بین صدای گنجشک‌های حیاط پدری و از خطوط نوری  که از بین شاخه‌های
چنار به زمین سر خورده
گم می‌شم
یاد، یار مهربان
آید همی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...