یادش بخیر، زمان ما فکر میکردیم،
فقط کافیه عاشق بشیم
حالا گور بابای درک که عاشق کی؟
یکی مثل من ندید بدید و بدبخت، عاشق اولین پسری شد که دید
هنوزهم دارم تاوان همون عشقی رو میدم که آقا
بعد از من دو نفر زن دیگه هم اختیار نموده
البته اینکه این این نفر ، نفره انسانی یا شتری هم هنوز مطمئن نیستم
چون آدم عقل و شعور داره،
ما که اونموقع با همه بچه سالی جونمون رو برداشتیم و در رفتیم
بعدیها که سنشون به سمت موزهی ایران باستان میکشید، چهطور تونستن عاشق این آقا بشن هم
برمیگرده به خریت نسل ما و قبل از ما
که کترهای و فلهای همینطوری برای خودمون عاشق میشدیم
و زودی طرف میشد، آقای شوهر
ماشالله به این دوره زمونهایا
دیگه نه با ساین تولد طرف کار دارن
نه با سازگاری ناسازگاری، و نه با قوانین دست و پا گیر و البته تجاری ازدواج
یه بلیط میخرن به مقصد دانمارک تشریف میبرن یه نطفه ی بیپدر از روی جورنال انتخاب و بارور میشن
به همین سادگی
بالاترین آمار متقاضین به چشم آبی، قد بلند و آیکیو ختم میشه
اما حکایت این چشم و قدوبالا هم
حکایت گردی است و گردو
بیا پایین تا یه چی بهت بگم راجع به همین
قد بلند، چشم آبی، آیکیو بالا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر