۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

آمنه و حق، قصاص





چند سال پیش که پریا از چهار طبقه افتاد
صورتش خورد شده بود، به عبارتی چهل تیکه
حالا این‌که چه بر من گذشت تا یکه و تنها بارها به اتاق عمل رفت و عمل‌های مختلف از شیر مرغ تا جون آدمیزاد
همه انجام گرفت تا پریا دوباره پریا شد بماند
موضوع الان من نیستم، موضوع پریا و آمنه است
پریا هنوز کابوس می‌بینه، سمت راست صورتش هم که بیشترین آسیب را دیده بود
یه یکی دو میلیمتری از سوی دیگه تفاوت داره
البته نه تفاوتی که هر که دید بفهمه، 
تفاوتی که در آینه هر روز تکرار و تجدید می‌شد
همین پریا رو از این‌رو به اون رو کرده، تا هنوز
یعنی ان‌قدر که ذهن پریا درگیر حادثه است ، درگیر کانسرش نبود
همین سقوط از پریای خوب و سربه زیر و مهربون موجودی ساخته
پر از خشم، پر از کینه و نفرت. 
پریایی که حتا تحملش برای منه مادر کار ساده‌ای نیست
تا این‌جای پریا رو شنیدی بریم سراغ آمنه

 به عنوان یک مادر،
یک زن، یک شهروند معتقدم باید قصاص انجام بشه
درسته که چیزی درست نمی‌شه،  
صورت آمنه یا چشم‌هایی که شش ساله به روی دنیا بسته شده
و قلبی که مدام در آشوب و حتما کابوس‌های شبانه‌ی بسیار داره  و ........
برای آمنه بهتره قصاص انجام بشه
تفاوت می‌دونی در چیه؟
در این‌که با قصاص تهش به خودش می‌گه، تلافی شد
ولی ته قلبش حتا اگر همه هیکل پسرک را هم اسید بپاشند، آروم نمی‌شه
حسن قصاص به اینه نفرات بعدی هم در مجادلات عاشقانه جو گیر می‌شن
از سر خشم خودخواهانه دست به اسید نمی‌برند
و آمنه آتیش نمی‌گیره  که بیچاره شدم و او هم راست راست راه می‌ره
این از همه‌اش بیشتر آدم رو می‌سوزونه
  چیزی باید تا قلب و روح آمنه را به آرامش برسونه












هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...