۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

آرزوی ازدواج





حکایت دختر من
می‌گی: دختر جان بذار بریم تحقیق
صورتش سرخ می‌شه که نه، اگرباد به گوشش برسونه بد تموم می‌شه
می‌گی دختر جان آخه کی می‌دونه این آقا کیه؟
به دروغ آدرس کسی رو می‌ده که وقتی بهش می‌گی: دستت درد نکنه رفتی تحقیق
صداش وا می‌ره و در انتهای مکالمه تو کشف می‌کنی طرف حتا نمی‌دونه، شازده داماد چه‌کاره است
تا وقتی دختران ما این همه شیفته‌ی عشق و ازدواج هستند
چه‌طور می‌شه ازشون حمایت کرد؟
و من که حتا ناتوان از حمایت خودم در این سال‌ها بودم
بالاجبار خودم رو می‌کشم کنار
چون حاضر نیستم دوباره داستان سی سال پیش در زندگی‌ام تکرار بشه
البته این هم خوب نیست 
ولی واقعا کی مقصر فریب‌های عاشقانه است؟
مردان جعلی؟ مثل پدرش که روز اول خلبان و روز سوم پول توجیبی بگیر پدرش از آب دراومد
من هم همون اول فهمیده بودم یه چیزی درست نیست
ولی خودم را می‌فریفتم
چون پدر رفته بود و تنها مونده بودم
حالا حتا منی که خودم از دروغ لطمه خوردم، نتونستم هیچ وقت برای دخترانم راهنمای خوبی باشم
خب در تمام این سیر منفی که مقصره؟
پسره؟ دختره؟ مادره؟ پدره؟
آقا بگیرید و همگی را قصاص کنید که همه مقصریم
و از همه بدتر، سیستم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...