تا همین چند سال پیشا با رفقا هر جا پا میذاشتیم، میگفتند:
هنگ ساحران اومد
از عبا و گیوههامون گرفته تا گیس بلند تا کمر، ناخودآگاه باعث میشد اطرافیان که
خودشون کم عجیب و غریب نبودند که اطراف ما شده بودند
فکر میکردن ما شبها زیر نور مهتاب میشینیم و با کلاغها قهوه میخوریم
خلاصه که از باب جهل،
آذر که جانش شیرین با موهای یک دست سفید، خودش تابلویی بود
یلدا هم باصورت سوخته و گیس سیاهی که دو طرف گوناهای استخوانی؛
زیر ریز سرمهها را حمل میکرد
و
بورتای هم آخر تیپ سرخپوستی و ترکمنی بود که تعمدا تو را به اشتباه میانداخت
مام به تازه واردها میگفتیم
بورتای دختر رئیس قبیلهی شمنای ترکمن صحراست
و از جایی که این مردم جن را هم میبینند و باور دارند
از سروشکل بورتای و تائیدات ما، هرگز کسی نپرسید:
مگر ترکمن صحرا هم سرخپوست داره؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر