۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

کسی منو دیده؟







شاید بیشتر از جواد این حالم را بد کرده بود؟
یادآوری حسی تلخ در گذشته
یه چند ماهی فریک زده بودم، هر چه مرور می‌کردم بل‌که شواهدی مبنی براین‌که واقعا جان سالم از مرگ به در برده بدم هم رفته بود زیر سوال
هر چه سر انگشتی، ته انگشتی حساب می‌کردم؛

زندگی‌ام بعد از تصادف چنان خالی شد و یکی یکی رفتند که من موندم و توهم مرگ
فکر می‌:ردم:
نه که واقعا مردم وبرنگشتم از مرگ؟
فکر می‌کردم نه که این‌ها توهمی‌ست به‌نام برزخ؟
مگه می‌شه دو سال تو کسی رو نبینی جز یاجوج ماجوج؟
یاوش یواش رفتم در باور توهم بعد از مرگ
بعد هم به‌قدری فاجعه سرم ریخت که به‌کل از یادم رفت که نه که
مرده باشم در تصادف و در جهان وهمی بعدش اسیر باشم
همین‌طوری اومدیم تا دیروز که دیگه وارد کارگاه نشدم


اعصاب به‌هم ریخته و باورهای درب داغون را مجالی نیست برای رسم کردن
حتمن کار خراب خواهد شد
و نشستیم به تماشای باقی سریال لاست
رسیده به فصل پنج و داستان‌های عجیبی که بوی جهان پس از مرگ می‌ده
باز برگشتم به خودم و افتادم به جون سرانگشتام
بعد از تصادف چند نفر وارد زندگیم شدن؟
کی‌ها موندن و هستن؟
چند نفر آدم من رو دیدن
از بین شماها فقط حسین من رو از نزدیک دیده و می‌شناسه
بعد داستان حسین هم رفت زیر سوال و این‌که، حسین حقیقتا زنده است؟
یا بردیا
بردیا از اقوام و می‌تونه بخشی از توهم من باشه، مانند کل خانواده

منظور آدم جدیدی بعد از تصادف
آه اون جن دوپا هم دیدم
که خودش می‌تونه نگهبان دروازه‌ی جهنم باشه
شایان موجودی که یک روز فکر می‌کنه خداست
روز بعد شخص ابلیس
بی‌شک او هم بخشی از عذاب برزخ است
چرا در این همه سال با آدم‌های اندک و انگشت شمار مواجه شدم؟
چرا آدمی که   بعد از تصادف وارد زندگی‌م شده باشه، موجود  نیست؟
چرا همیشه سرگردان همان جنگلی هستم که در مسیرش تصادف کردم؟
من یا این‌جام و کسی رو حاضر به ملاقات نیستم
یا جنگل و کسی برای دیدار نیست مگر اهالی بومی
اگر بخوام هر چه از دیروز به ذهنم هجوم آورده را بشمرم سر به فلک می‌زنه
حالا شما همگی مطمئنید که زنده هستید؟
هیچ یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ نداشتید؟
اگر شما حقیقی باشید،‌من هم هستم
مگر بشه از عالم مرگ به این‌جا نامه نگاشت؟
خلاصه که در آستانه‌ی جنون قرار دارم
یکی یه چی بگه که مطمئن بشم همگی زنده‌ایم و من هم به همین جهان برگشتم

 


لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...