۱۳۹۳ فروردین ۱۶, شنبه

انرژی شعف




این داستان انرژی شعف چه حکایتی‌ست؟
از خروس خون بیدارم و از نزدیک ظهر در کارگاه
یه روزهایی می‌رم و می‌شینم روبروی کار، این دستم به اون دستم بفرما می‌زنه
یه وقت‌هایی هم این‌طور می‌شه ک از زور خستگی روی پا بند نیستی
اما، یه جسی
یه جریانی قوی تر از خستگی،‌زیر جلدت سر بازی می‌کنه و اجازه نمی‌ده اون نقطه را ترک کنی
مثل حالا از صبح دو بار تم رنگی رو عوض کردم، تازه الان که دیگه پلکم به زور چوب کبریت باز مونده
تازه متوجه شدم تم اصلی اصولا این نیست
کاش زندگی پر باشه از ساعات این چنینی
مثل آرزوی زنگ تفریح ،‌وسط درس هندسه 
  باشه فردا و کلی تغییر رنگهمیشه همینه
هی تصمیمت عوض می‌شه
چیزی که در ذهن ماست تا اونی که به حقیقت درمی‌آد
معمولا فاصله‌ی زیادی داره
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...