۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه

مدرسه جهان امروز


یه حسی داره از کار بازم می داره که غلط نکنم برمی‌گرده به شیخ اجل، دون خوان
این داستان‌های جهان و حس رقابتی که هیچ‌گاه درم نبوده
شاید به غرور هم برگرده نه فقط ، رفیق شفیق دون خوان
از رفتارهای موزیانه و خاموش ادمین‌های گرام پی می‌بری، رفتم تو چشم یکی
یکی که کارها  رو نمی ذاره به روز بشه
نمی‌ذاره برای دریافت رنکینگ بری در لیست و ... همون کرم‌های عجیب عامه که عمری از همه‌اش فراری بودم
من حتا آدم تقلب در جلسه‌ی امتحان نبودم
یه ناظمی داشتیم که یادش به‌خیر آقای ابولحسن ملک، شاعر بود و اهل دل
ایی طفلی رفته بود زیر بلیط مرحوم پدر و از صبح تا شب جز پاییدن و من و جناب اخوی کاری نداشت
می‌گم از صبح تا شب تو باور کن
گاه روز تعطیل چشم باز می‌کردی و آقای ملک وسط سالن خونه منتظرت بود
تا باهات زبان کار کنه
وسط جلسه‌ی امتحان می‌اومد بالای سرت که بهت برسونه
وتو باور نکن حتا یک نقطه به فرمایش ایشان بر صفحه‌ی کاغذ گذاشته باشم
بهم برمی‌خورد و دوست داشتم چهار پنج خودم رو بگیرم ولی از غیر تقلب نگیرم
همین‌کار ها باعث شد از هر چه درس و مدرسه منزجر بشم
نه چون می‌رسوندن، چون چیزهای ازم می‌خواستند که در توانم نبود
ان‌قدر که غرورم پیش خودم مهم بود، رضایت کل اهل بیت مهم نبود
حالا این منه بی‌چاره افتاده وسط رقابت
اگر فکر زمان باقی‌مانده‌ی عمر نبود که به والله ادامه نمی‌دادم و برمی‌گشتم در مسیر سابق
و این من و غرور من همیشه موجب شده تا بپذیرم که تنها باشم
حالا تو بگو این من سیری چند؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...