۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

از شبق مشکی‌ترک

متوجه شدم  
 چنی خوش اخلاق شدم، یهــــــــــــــــو!!
خواستم برم به کار توهم و داروی مصرفی
بلافاصله چرایی معلوم شد
دکتر خودم که نبود و مجبور شدم برم پیش اون یکی دکتر خودم
که در 11 سالگی اولین عینک رو برام نوشت
دکتری که نمی‌دونم چرا سال‌هاست پیشش نمی‌رم
شاید حس موزه ایران باستان  بهم می‌ده؟
در همین نزدیکی‌ست
چند قدم بالاتر
 انگار زمان چرخید
من در اتاق انتظار با چشمی متورم و فصل سرد پدر و مادر هر دو کنارم بودند
یعنی تو فقط در بهشت می‌تونی چنین شعفی رو دوباره سازی کنی
پدر همان‌جا نشسته بود، چند مریض آن‌سو ترک
موهای مادر 
از شبق مشکی‌ترک
نمی‌دونم الان این حال یه‌جور بغض؟
نیم‌ساعت مجبور به انتظار بودم 
من و اتاق تنها
سال‌ها در هم گم بود و من بی‌پروا
که پدر کنارم بود
 خوشا چنین تورم چشمی که این همه خاصیت داشت
مطب دکتر هیچ تغییری نکرده بود
حتا اون جعبه‌ی چوبی قدیمی جای، شیشه عینک‌هایی که برای تست روی چشم‌ها می‌گذاشت
خیلی قدیمی
همه چیز در سال تاسیس دهه چهل متوقف شده
مگر کف اتاق‌ها یا مبل‌های اتاق انتظار
دلم می‌خواست همه رو نوازش کنم
ببوسم و در آغوش بگیرم
وقتی برای پیدا کردن پرونده‌ام راه افتاد، دو شاخ کم داشتم که: یعنی هنوز داره؟
در حین گشتن نام پدر را تکرار کرد
دیگه نفهمیدم خودم رو بهش رسوندم و کارت را بهم داد
سال 1351 براش تشکیل پرونده داده بود 
کارت هنوز تمیر و سالم بود، اون اتاق به قدر شعبده با من بازی کرد
دکتر از پدر و همسایه‌های هم‌کارش می‌پرسید که زمانی در بخش اداری ساختمان ما مطب داشتند
و من با سرعتی عجیب و باور نکردنی در زمان غوطه می‌خوردم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...