۱۳۹۳ فروردین ۱۶, شنبه

غلام‌بچه‌ی ناوال




بعد از بازسازی سال 90 که به مروری عظیم از کل زندگی‌م انجامیده بود
انبار از خرت و پرت‌ها سبک شد و خورده ریزهایی به سطح رسید که شاید هزاران سال ایگنور و در پستوی ذهن مخفی شده 
نمی‌گم بود، زیرا که هم‌چنان هم هست
هنوز خاطراتی به‌یاد می‌آرم که گاهی شک می‌کنم درش حضور داشته بوده باشم
و خب هم‌چنان مرور در زندگی من هست
درسته دست از کارلوس و اقوام‌ش کشیدم، اما نکته این‌جا بود که من یکی دیگه شدم
من اون خانم خوشگله‌ی ناز نازی و عشق عشقولانه نیستم، اون آدم خشمگین و عاصی قدیم
هر روز که می‌گذره بیشتر  مفهوم زنجیره‌ی ساحران را درک می‌کنم
خلاصه که دیگه یکی از غلام‌بچه‌های راه ناوال موندم
شاید دنبال رویا بینی نرم، هر روز دیگه تنسگریتی نکنم و هزار هزار بار کتاب‌ها رو هر دم ورق نزنم
اما این من منی جدید هستم که خودش کتابی سیار شده
خودش شکل کل داستان شده
بخواد هم قابل تغییر نیست
زیرا دیگه قصد ندارم با مرگ پای هیچ بازی قماری بنشینم که
مرگ بزرگترین آموزگارم بود
واقعا تفاوت بسیاری‌ست بین اونی که از مرگ شنیده تا اونی که باهاش چشم تو چشم شده
خب حالا موضوع 
دیشب نمی‌دونم چه‌طور شد که وسط یکی از کابوس‌های کما چشم باز کردم
یعنی خوابیدم در خواب بیدار شدم و ادامه‌ی ماجرا تا .... صبح و دم کردن چای
وقت بیداری یادم نبود که اصلن خوابی دیده باشم
وقت دم کردن چای بود که 



تصاویری که مدتی‌ست آشفته‌ام کرده تا گمانه‌ی بعد موازی، رمز گشایی شد
همه بخشی از ماجرای کما بود که چرا و نمی‌دونم تمام این سال‌ها در ذهنم پنهان شده بود
با تخلیه‌ی چاه ذهن و به سطح رسیدن برخی ایگنور جات
این پرونده هم به سطح رسیده و قابل مکاشفه شد
جایی که در بیداری به خاطر می‌رسه و تا حدی تحت تاثیرم قرار داد که این‌جدا استمداد بخوام
بخشی از وقایعی‌ست که در حین کما تجربه شده بود
نه زندگی گذشته و نه عوامل روانشناختی
کابوسی در مرحله‌ی کما
که لابد باید این هم مرور بشه تا رازش در بیاد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...