چند نفر نشون بدم که از سر سیری و رفاه زیادی دست به خودکشی زده باشن
خود من یکیش
میدونی؟
نه چون هنوز نگفتم که بدونی
امروز برای اولین بار لذتی رو تجربه کردم که به عمرم نمیفهمیدم
لذت روز تعطیل
از جنسی دیگه
وقتی تا دیروز غروب خودم رو انطور به اسارت گرفته بودم که دیگه این کار تموم بشه
وقتی به قدر کافی خسته میشدم و اجازه نمیدادم از کارگاه بیرون بره
و هنگامی که قلم موها رو شستم تا کار بعدی
به خودم گفتم:
الهی شکر، تموم شد. فردا تا ظهر میخوابم
تا شب هم ول میزنم
نمیدونی ولگردی بیوجدان درد چه لذتی داره
منم نمیدونستم
گو اینکه هنوز ماه از پشت پردهی اتاق پیدا بود که خوابم دریده شد
مثل ایام مدرسه که جمعهها زودتر از کل هفته بیدار بودم و کل هفته خواب آلود میرفتم مدرسه
اما این حس رضایت از خود، و لذت انتظار برای یک روز ولگردی
کم از تجربههای خاص عاشقانه نداره
هممحلی میگه:
بهخودت فشار نیار
یک عمر نیاوردم، بذار دم رفتنی یه فشاری بهش بیاد
چی میشه؟
فکر کردی میخوام قابش کنم که این همه عجله دارم؟
لذت کار برای من از لحظاتی که طرح اولیه با مداد روی پارچه میشینه شروع میشه تا وقتی
کش نیاد،
زیادی جلوی چشمم نباشه
خستهام نکنه و ... به محض بروز هر یک از این علائم، کل کار از چشمم میافته و بدل به غدهای میشه
متورم
فکر کردی چرا تنها میمونم؟
هر چیز که زیادی توی دست و بالم باشه، دوست نداشتنی میشه
هر رازی که کشف میشه، مثل بمبیست که خنثی میشه
همیشه عاشق تلاش و دویدن، آموختن و ساختن بودم
اما فقط در لحظات تلاش
بعد همه چیز نامعتبر میشه
و تو فکر کن ما که آدمیم و دو پا
اون خالق میتونه هنوز بالای سر ما نشسته باشه تا چوب خط خلقت میلیارها سال پیش رو نگهداره؟
نه گمانم اصلن ما رو یادش باشه
خلقت
پشت خلقتی دیگه
همهی لذت زندگی برای یک خالق، در اینه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر