و خداوند در مقدار شش روز همه را آفرید و پس از آن به خلقت عرش با عظمت پرداخت
بعد از خلاصی از بساز و ببند آدم را آفرید و آدم را تنها یافت
حوا را آفرید .
به آدم داد و او هم خوش خوشان حوارا برد
به آدم داد و او هم خوش خوشان حوارا برد
هفتهای نگذشته بود که وی را پس آورد و گفت
خداوندا این که دادی نق میزنه نمیخوامش .
یا داره گریه می کنه ، یا چیز میخواد یا حوصلهاش سر رفتهاست
یا داره گریه می کنه ، یا چیز میخواد یا حوصلهاش سر رفتهاست
حوا را گذاشت و رفت
به روزی نکشیده بود ، دوباره برگشت و گفت
خداوندا در خانه یادم آمد او گاهی هم میخندید . گاه عشوه گری میکرد . لقمه نانی میداد رختی اتو میکرد و ...... پشیمان شدم . بده ببرم
خداوند گفت
این بار آخرت باشد حوا را آوردی اینبار بیاری پس نمیگیریم
عوض هم نداریم بکنیم
عوض هم نداریم بکنیم
این شد
حدیث ما که گرفتار این همه هول و ولاییم
حدیث ما که گرفتار این همه هول و ولاییم
hehehehehe
پاسخحذفkheyli bamazze bood khale!
kheyli khandidam:p
آخی حوا هم که بی زبون و مادر مرده همچنان ؟
پاسخحذفاین حوا همان مادر مردگی اش ما را بیچاره کرده . بقول آدم دائم گریه می کند و ناراضی است .