۱۳۸۵ مهر ۶, پنجشنبه

حوا مادر مرده


و خداوند در مقدار شش روز همه را آفرید و پس از آن به خلقت عرش با عظمت پرداخت
بعد از خلاصی از بساز و ببند آدم را آفرید و آدم را تنها یافت
حوا را آفرید . 
به آدم داد و او هم خوش خوشان حوارا برد
هفته‌ای نگذشته بود که وی را پس آورد و گفت
خداوندا این که دادی نق می‌زنه نمی‌خوامش .
یا داره گریه می کنه ، یا چیز می‌خواد یا حوصله‌اش سر رفته‌است
حوا را گذاشت و رفت
به روزی نکشیده بود ، دوباره برگشت و گفت
خداوندا در خانه یادم آمد او گاهی هم می‌خندید . گاه عشوه گری می‌کرد . لقمه نانی می‌داد رختی اتو می‌کرد و ...... پشیمان شدم . بده ببرم
خداوند گفت
این بار آخرت باشد حوا را آوردی این‌بار بیاری پس نمی‌گیریم
عوض هم نداریم بکنیم
این شد 
حدیث ما که گرفتار این همه هول و ولاییم

۲ نظر:

  1. hehehehehe
    kheyli bamazze bood khale!
    kheyli khandidam:p

    پاسخحذف
  2. آخی حوا هم که بی زبون و مادر مرده همچنان ؟
    این حوا همان مادر مردگی اش ما را بیچاره کرده . بقول آدم دائم گریه می کند و ناراضی است .

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...