۱۳۸۵ مهر ۵, چهارشنبه

نماز



وقت نماز چشمم به آسمون بود که نیلی می شد
یهو تو دلم ذوق کردم
انگار یکی از ابرها برام برق ‌زد ، نمازم که تموم شد رفتم کنار پنجره
نیلی می‌رفت به ارغوانی و نارنجی به شب
تمام وجودم شوق بود
ناخودآگاه سجده کردم و
زمین رو بوسیدم
یادم افتاد که چقدر کوچیکم و تو بزرگ
بغض کردم ، گریه کردم
اما ، به شوق
که ، تو رو دارم

۵ نظر:

  1. نماز عشقت قبول باد
    من چقدر به تو حسودی می کنم ؟

    پاسخحذف
  2. man enghade delam mikhad beram balaye ye kooh tanhaye tanha bahash eshgh konam! amma fek konam na orzasho daram na joratesho o na liyaghatesho:(

    پاسخحذف
  3. پس کی بناست زندگی کنی ؟
    تجربه کنی ؟
    این حرف ها مال تو نیست
    تو شیرزنی
    حالا می خوای صبر کن من که اومدم یه کوه پیدا می کنیم میریم بالاش

    پاسخحذف
  4. rasti namaz rouzehaie zeebatuon ghaboule hagh bashe . ma ro ham in vaghta doa konid

    پاسخحذف
  5. خدا از این نمازها به ما هم بده . البته یه ده سالی میشه نماز نخوندم . یه جور از نماز میگی آدم فکر می کنه تو یه چی دیگه می خونی نه نماز

    پاسخحذف

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...