سادهای اگر فکر کنی من امروز بنی بشر بودم.چه به آدم
میدونم گندش رو درآوردم. اما خلاقیت زوری هم دیدی؟ امروز بیشتر تو مود طبیعت و باغبونی بودم.
فکر کنم بخش باغبانم امروز بیدار شده
از صبح به کلی کارهای عقب مونده رسیدیم باهم
چیدن گلخشک های مونده بر شاخه. غذای گلدانها
آبیاری مشتی و جمعآوری گلبرگهای ریختة نسترنها
نفس و سیگار رو باهم تنگ یک قهوه توپ دست پخت فرشتة این بهشت پریا خانم گفتیم:
خدا بده برکت
شد امروز و عصر ما
حالا نمیگم باید برم بیرون و کار دارم. چون حتا حس خروج از خونه هم ندارم
خدایا تو شاهد باش پنداری ته انرژیةآهم تقش دراومد
و دیگه نه گمانم صبحها از تخت جدا بشم
خود دانی
من که بیش از این در توانم نیست. تو خواستی در من بیای و تجربه کنی
پس مشکل توست
خودت یک ورقی زیبا
قشنگ
عاشقانه
به زندگی ما بزن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر