سلام صبح جمعه بی یوزارسیف همه بخیر
جمعه شبها دل دختران حوا به دیدن جمال بیمثال این جناب یوزارسیف خوش بود و دربار مسخرة مصر و فرعون مضحک قلمی
که حزن غربت جمعه را میگرفت و مجالی بود تا از ته دل بخندی و زار بزنی باهم
بخندی از کارگردانی و سناریوی مسخره
و زار بزنی برای چیزی که اینهمه آدم منتظر دیدنش هستند
باز برمیگردیم به عصر قیصر و خانم فروزان زیر چادر و ابتذال سینمای پارسی
خب بسه برای یک صبح بخیر جمعه اینهمه واژة منفی لازم نبود
از صبح در نمیدونم چند سالگی چشم باز کردم
با صدای استاد بنان که چه زیبا میخواند: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
حالا بماند که نمیدونم کدوم همسایه بیفکر هشت صبح جمعه خواسته همه را مستفیض کنه
اما از هر صدای دیگری برای بیدار شدن بهتر و بدتر بود
اول ذوق میکنی، آمد
بعد میفهمی که، در واقع نه خانی آمده و نه خانی رفته و تو دوباره پکر میشی
ولی خب با رفتن به بالکنی و احوالپرسی گلها روحم تازه شد
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
گاهی با خودم فکر میکنم که اگر واقعا بیاد من دیگه هر صبح به چه امیدی چشم باز کنم؟
شاید برای من بهتر همان باشه که به این امید تا آخر راه را طی کنم
صبح جمعه همه خدایی و پر از عطر مهر خانواده
پر از برکت و شعف
و پر از عشق
یاد شادروان علی حاتمی بخیر .کجاست ببینه که یکی تو دیالوگ نویسی رو دستش بلند شده.
پاسخحذفحضرت یعقوب : آنها چیستند ؟ کوه اند؟
پسر: نه پدر آنها اهرام مصر هستند.
ما که اونوقتا نبودیم . اما میگن تو تاریخ نوشته این اهرام بعد از ماجرای حضرت یوسف بوده.
ح - ش
شاید خبر به ایشان نرسیده باشه هنوز
پاسخحذفبا ذکر نام آن مرحوم بیشک تا الان مطلع شدهاند
یادش گرامی باد این همشهری شریف ما