۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

قایم موشک




تو چشم بذار تا من قایم بشم یادت هست؟
یادت هست
من چشم می‌ذاشتم توقایم می‌شدی؟ دلم تاپ تاپ تو سینه می‌زد و تا گلو بالا می‌پرید که وای " حالا چطوری پیدات کنم؟" هیچ‌وقت نفهمیدم که واقعا دوست داشتم زود پیدا بشی یا دیر
چون من عاشق جستجوش بودم
عاشق سفر
مسیر راه و الی آخر. و تو همیشه پیدا می‌شدی
وقت‌هایی هم که تو چشم می‌ذاشتی، چه رعشه‌ای می‌افتاد به تنم که تو پیدام نکنی و زودتر بگم: سُک سُک
می‌دونی چند هزار هزار ساله من چشم گذاشتم و تو هنوز نمی‌گی: بیا؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...