۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

گفتند خدا مرده‌ست. نه عشق مرده


سلامی خسته و بی‌رمق
بی‌خاطر و یاد صبحگاهی گل‌های بالکنی
خب اینه دیگه وقتی پر از انرژی سلام می‌دم و جوابی نمی‌گیرم
مانند نمازی است که می‌خوانی و معجزی رخ نمی‌ده
عشق از هر نوعی که باشه مثل چاه باید برداشت و پرداخت بشه
تا دوباره چاه را پر کنه
و من در هیچ نقطه از زندگی دریافت عشق از هیچ نوع ندارم
فقط می‌دم و می‌رم

بی تربیت. باز فکر بد؟
عواطفم را مهر و شعفم منظور بود که با هر سلام هر کلام منتشر می‌شه
ولی جوابی نمی‌گ
یره. عشقی که در خانه پرداخته می‌شه، به حسب وظیفه و بازگشتی نداره
امروز از بی‌عضقی خسته‌ام
شاید تقصیر جماعت اولاد ذکور دیشب بود که اون یه ذره امید به ادامه را ازم گرفتن؟
می‌شه شهرزاد بی عشق قصه گفته باشه؟
اون می‌شه د
یگه ترشی لیته. درهم و نافرم و دهان جمع کن
و همه فکر می‌کنند عشق فقط بده بستون و لاو ترکانی‌ست
و من عشق را در گل‌ها می‌جویم
در نگاه مهر
بان همسایه هر روزی



در محبت خانواده‌ای که برام نمانده و به سه تلاق از همه جدا گشتم؟
آخ راستی سلام به خدای خالق
محتمل است شما اکن
ون از اون بالا یا نمی‌دونم همین دور و ورا صدای منو شنیدیه باشید؟




فاجعه مرگ عشق را به همه دوستان و آشنایان دور و نزدیک تسلیت گفته و از درگاه ایزد یکتا برای بازماندگان هفت میلیاردی آن از درگاه خالق بی‌عشق آرزوی صبر و شکیبایی در جهنم ریا و تنوع دارم
از طرف خانوادگاه وابسته

۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...