۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

غروبی ملس



به این می‌گن
یه غروب جمعه ملس
همچین انگار یه چیزی زدم به رگ
نه خمار و نشه. نه بی‌خیال و نه تیز
وت ول بین زمین و آسمون آویزون خوب
موزیک می‌شنوم
یه شام توپ برای دخترا درست کردم
نه گمانم این دختر پارتی تا فردا هم تمام بشه
البته الان برای تغییر ضائقه رفتن خانه هنرمندان. توی خیابان ایرانشهر. چند محل اون‌ور تر
بالاخره اینام دنبال انگیزه می‌گردن و من با عشق آشپزی کردم
بعد نوشتم
راستی بگم از نت لاگ که کلی عشق اومد و دوباره برم گردوندن
اما به قول شیخ اجل" اینا دیگه واسه فاطی تمبان نمی‌شود" خلاصه که غروب و شامی
ای
واسه اهل ادب
نور ملایمی و عطر غذا در خونه و آرامش سکوت خیابون بهار
و من
تو
تنها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...