۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

بیست دومین نمایشگاه کتاب تهران



سلام سلام صدتا سلام
ببخش اگر سلام امروز کمی دیر شد
نمردیم و مثل آدم از صبح رفتیم نمایشگاه کتاب
که چه عرض کنم
بازاره مکارة هر کارة کتاب
پر از کتاب‌های رنگارنگ و بی‌حساب
من که فقط رنگ و لعاب دیدم و سیل مشتاقان چند درصدی تخفیف
به ندرت کسی دنبال چیزی می‌گشت
بعضی حتا با دوست پسرشون قرار گذاشته بودن و برخی هم اومدن پیک نیک
روی چمن‌ها زیر تابلوی روی چمن‌ها راه نروید ولو شده بودن ساندویچ می‌خوردن
ولی بگم از یک حس تازه
یک تجربه تازه
من فقط رفته بودم ببینم چه خبره؟
ناشر به یکی دو نفر نشانم داد و گفت خود، مولفه کتاب این‌جاست و
خیلی ساده و کودکانه ایستادم به توضیح دادن
به خودم اومد دیدم کلی آدم دورم جمع شده و یکی یکی کتاب می‌دادن دستم که امضا کنم
دروغ بگم؟
خیلی حال کردم
انقده که نفهمیدم چطور برگشتم خونه
این ناشر بیسواد من نمی‌تونه کتاب معرفی کنه و چه طفلی‌ست گلی که دست بعضی افتاده
که بی‌شک این هم از خیر هستی‌ست که قدم به قدم مثل امروز راهم رو باز کرده
باور می‌کنی با ماشین تا آخرین حد ممکن که می‌شد رفتم
نزدیک شبستان پارک کردم
و بعد دوباره انگار که هنوز روی ابرهای کودکی تاب می‌خوردم طرح ترافیک از یادم رفت و یکراست اومدم از وسط مامورین راهنمایی تا دم خونه و ماشینم رو همان‌جایی پارک کردم که صبح به زمین سپرده بودم برام نگه‌داره
آخه نمی‌دونی که من از ترس آوارگی روز از خونه بیرون نمی‌رم
معمولا وقتی برگردم کیلومترها ماشین پارک و من موندم وسط خیابون تا یکی بره
خلاصه که فقط با باور انسان خدایی می‌شه در زمین بهشت را تجربه کرد
به رویاهایت وفادار بمان و از یاد نبر
تو انسان خدایی


۹ نظر:

  1. شهرزاد جون
    پس گلی منو کی امضا میکنی؟

    پاسخحذف
  2. هر وقت اراده کنی
    گلی هم کلی از خداشه پیش کسانی باشه که حرفش رو می‌فهمند
    امر کن

    پاسخحذف
  3. کدوم بعداز ظهر قشنگت رو توی غرفه ژرف میگذرونی
    هرچند که با این ناشر شما همسایه ایم

    پاسخحذف
  4. چه جالب؟
    والله بعد از ظهر رفتن به نمایشگاه کمی دشواره
    فکر نمی‌کنم دوباره برم نمایشگاه
    خیلی شلوغه
    در ضمن کتاب در غرفه ژرف نیست
    در راهروی چهار و غرفه 14 که متعلق به نشر نیکاست
    که ناشر اصلی بود ولی بانام ژرف که آقای شوهر ایشان باشه
    کتاب چاپ شد
    اگر بدونم چه موقع می‌خواهی بیای
    حاضرم برای دیدنت اون‌جا باشم

    پاسخحذف
  5. salam azizam

    tabrik migam beht, khosh halam banoo jan halet ro midonam chee! hich khabari be in khobie bary man nabood belakhare bad az on hame begiro beband o sakhti ketabet amad biroon, bashe ta khodam beyam o ketab manam emza koni

    baz ham beht tabrik migam golam

    پاسخحذف
  6. سلام صبح بخیر
    امیدوارم امروزت رنگین کمونی باشه
    شهرزاد جان راضی نیستم به خاطر من به زحمت بیفتی
    این باب دوستی که باز شده بود و حالا بازتر شده
    پس وقت برای دیدار بسیار باید باشه
    هرچند که اینم نشونه ای از حس جاودانگیه!
    ولی ارواحی که با عشق آشناهستند همیشه جاودانند چون عنصر اصلی شون هیچوقت از بین رفتنی نیست
    عنصری که توی قلب و روح و روان اونهاست ممکنه توی سیبی بالای درخت بلندی متبلور بشه

    باران اگر می بارید بد نبود

    پاسخحذف
  7. سلام مهربان
    ببخش که دیر جواب دام
    صبح دیگه به قدری خواب‌آلود پست آخر را گذاشتم
    که نشد پاسخ صبح بخیرت را بدم
    صبح و عصر و شبت خدایی
    طلایی
    عاشقانه
    و امن
    من برای گفتن هر راهی لازم باشه می‌رم
    آره منم دلم هوای بارانی می‌خواد
    آفتاب یه جوری زل می‌زنه به آدم که دلت می‌خواد همه پنجرهها را بکشی
    تا نبینه تنهایی‌ت رو

    پاسخحذف
  8. سلام سلام صدتا سلام
    دقت کردی این چند روزه چقدر سرت شلوغ شده؟ چقدر توی وبلاگت سلام رد و بدل میشه؟
    چقدر باید سلام و جواب سلام بدی
    تازه یه مشغله کوچیک به اسم زهرا هم به زندگیت اضافه شده
    خوشحال میشم اگه یک دهم ثانیه هم از فکرتو اشغال کنم
    تنها نباشی

    پاسخحذف
  9. خب تو دیگه باید یادت باشه
    من این‌جا چه جانی کندم تا هر یک‌تون بالاخره جلو اومدید و پیداتون کردم
    بشمار ببین چند سلام در کل بلاگ هست
    شراب بود، بالاخره الان دیگه جاافتاده بود

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...