سلام و صبح بخیر
با عطری بهاری
صبحی با آوای گنجشکها و عیر گلهای بهاری
صبح تو که انسان خدایی
در بهشت بیمنت خدا بخیر
یک پنجشنبه دیگه میگه آقا داره تموم میشهها. پس قرار بود اینجا چه کنی؟
بله اومده بودیم به جای خدا عشق رو تجربه تا ایشون قدرت درکش را پیدا کنند
طفلی خدا که مجبوره همیشه تنها بمونه. چون دیگه هیچ کس نیست تا لایق عشقش باشه
یا زبونش رو درک کنه
تا بتونه در مواقعی که از دست انسان شاکی و کم میآره به اون پناه بیاره
خلاصه که حکایتی است این عشق هم برای ما هم برای خدا
البته ایشون هرکاری هم میکرد امکان نداشت بتونه از راهی جز این خشم و نفرت و بد خواهی و حسادت و خلاصه آنچه خوبان همه دارند را درک کنه
از این یک قلم میتونه ممنونمون باشه
بهقول نیچه میگه: گفتند خدا مرده
گفت: آری غم انسان او را کشت
خلاصه که چه هفته باحالی پشت سر گذشت و هرکی قدرش را دانست برده
و غیر از اون همهاش پشت چراغ قرمزهای انتظاری طی میشه که سخ ترین متریال هستی را داره
انتظار
اینم از گلهای صبح امروز که با سلام تقدیم تو میکنم
سلام دوست من
صبحت بخیر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر