تا حالا چند بار به خودت گفتی: جمعه شد، آخ جون؟
چند بار گفتی: اه باز این جمعه نکبت آمد؟
من که به تعداد روزهای مدرسه و بچه داری و مدرسة بچهها هی گفتم جون
بعد از اون همه روزا عین هم بود. نه به و نه جون
بهقول آقا مجید. برای من جمعه، جمعه آقام و شنبه شنبه آقام بوده. به وقت تفرش ساعت تنظیم میکنم که نماز صبحی که پشت پدر میخونم از دستم نره
خدایا چرا منو بزرگ کردی؟
یا این بزرگ شدن چه خواست احمقانهای بود که من با 175 قد باز کفش پاشنه بلند میپوشیدم که بازم بزرگتر بشم
نمیدونم شاید حبس و بند کودکی یا بشین و پاشوهای خانم والده بود که هولم میداد به سمت بزرگی. انقدر هولم داد تا یه روز در اوج انزجار توی چشماش نگاه کردم و در حالیکه تازه 18 ساله شده بودم گفتم: من شوهر کردم
البته نه تنها دلم خنک نشد
بلکه از خونه بیرونم هم انداخت
که خب اگر پدر زنده بود نه من چنان غلطی میتونستم بکنم و نه مادر توان اخراج من از خونه را داشت تا هنوز
پس بیربط نیست که از پس این همه سال باز من به پشت برمیگردم و به باغی قدم میگذارم که جز آواری ازش برجای نیست
خلاصه که اه باز جمعه شد و من نه پدری دارم که صدای ترانة الهه ناز بهخاطرش فضای خونه رو معطر کنه
نه مادری که بهش دل خوش کنم
ونه همسر و خانوادهای که بگم هستم
پریا هم که خودش نگاهم میکنه، حس میکنم زیادی هستم
خب آقا عشق که ندادی
بلیت و باطل کن من میخوام پیاده بشم
آخه دیشب خواب گرمابه دیدم. هرموقع این خواب رو میبینم یعنی یکی قراره بره
خدا کنه اینبار نوبت خودم باشه
نه که فکر کنی غمگینم
نه
فقط از بغض سه روزه کم مونده خفه بشم
فقط همین
وگرنه سلام به جمعه که عید خانوادهاست
سلام- شما هنوز خیلی کار دارید. شاید بیش از 100 سال-باور کنید. انشاالله این خواب گرمابه فقط یاد آوریست.
پاسخحذفغلام قمر
شمام خودش رو ناراحت نکن
پاسخحذفهرموقع وقتش بشه
وقتش بوده