هر سال اینموقعها که میشه.
سرم سنگین میشه و تا روز موعود قطعا به قعر چاه برزخ رسیدم.
همیشه از وحشت اونهایی که تولدم را به خاطر ندارن از چند روز پیش نگران حالم بودم که قراره گرفته بشه
امسال که حمد خدا تکلیفم با زندگی و آدمهاش معلوم شده. تا صبح که چشم باز کردم حتی بهش فکر نکرده بودم. چرا ما انقدر از دوست داشته نشدنها وحشت داریم؟
حالا میدونم بقول ترکها" بودور که وار" در نتیجه آزادانه انتظار روز موعود رو میکشم. اینم روزی مثل همه روزها
سالگرد ورود من به جهان بیکسی، جشن و سرور نداره. تازه ارقام سنه و سال هم که بالاتر میره. کاش میشد از روی این تاریخ پرید و سالها بی روز میلاد میگذشتن. سن سربالایی میره و امید سر پایینی
انقدر که دنیا یا خودمون را جدی گرفتیم که از زندگی لذت نمیبریم. چون سرشار از انتظاریم. میخوام ببینم زندگی و جنگل در آن روز مرا چه هدیه خواهد داد؟
سرم سنگین میشه و تا روز موعود قطعا به قعر چاه برزخ رسیدم.
همیشه از وحشت اونهایی که تولدم را به خاطر ندارن از چند روز پیش نگران حالم بودم که قراره گرفته بشه
امسال که حمد خدا تکلیفم با زندگی و آدمهاش معلوم شده. تا صبح که چشم باز کردم حتی بهش فکر نکرده بودم. چرا ما انقدر از دوست داشته نشدنها وحشت داریم؟
حالا میدونم بقول ترکها" بودور که وار" در نتیجه آزادانه انتظار روز موعود رو میکشم. اینم روزی مثل همه روزها
سالگرد ورود من به جهان بیکسی، جشن و سرور نداره. تازه ارقام سنه و سال هم که بالاتر میره. کاش میشد از روی این تاریخ پرید و سالها بی روز میلاد میگذشتن. سن سربالایی میره و امید سر پایینی
انقدر که دنیا یا خودمون را جدی گرفتیم که از زندگی لذت نمیبریم. چون سرشار از انتظاریم. میخوام ببینم زندگی و جنگل در آن روز مرا چه هدیه خواهد داد؟