۱۳۸۶ شهریور ۱۲, دوشنبه

بازم؟







این قدیمیها گاهی مثل‌های پر معنایی می‌زدند
مثل .... شب درازه
جوجه رو آخر پاییز و شاهنامه آخرش خوشه و اینا
حالا اینکه ارتباط این امثال حکم با من چیه، را الان می‌گمامروز این کوه و جنگل و اینها کمی آب رفته بود و کمی جا برای دلتنگی باز شد. خب چیه؟ این مشخصات آب‌و هوایی و محیطی به جایی نمیاد مگر به بهشت. بهشت هم که از اول مکانی برای صفا سیتی و بود و دل و دلبر
حالا خدا رو خوش میاد یه حوا اینجا تنهایی ول بگرده، مثل چیز کار کنه و آخر شب از خستگی نفهمه کجا غش ‌کنه
خب باز که همون حکایت خر زدن در تهران شد. اونجا می‌خواستم نبوغم و آشکار کنم. اینجا هم ... ؟ نمی‌دونم
به نظر شما اینجا چیه آدم می‌تونه شکوفا بشه؟از صبح چنان کار احمقانه و بیخود میکنم که شب جنازه‌ام خودش را می‌اندازه روی تخت
با این سهمیه بندی های نو به نو موتورم که دوبله کار نیفتاده. باید دید از چه به چی در می‌رم
خدایا باز باید راه بیفتم دنبال خودم و پیدا کنم کجا گندش دراومده؟
معلوم نیست خدا وقت خلقت من تحت تاثیر کدوم اسپید یا روانگردانی بوده که سراسر زندگیم توهمه فانتزیه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...