۱۳۸۶ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

حضرت عشق



راستش دروغ چرا. من از رویاهای جمعی زیاد رکب خوردم. از جمله این جناب حضرت دوست و حضرت عشق و اینا
از اون‌جایی که آدم خودش باید عاقل باشه، تا وقتی از درک عشق زمینی عاجز و این‌طور فراری از دنیای متمدن باشم این واژه حضرت عشق و اینا بیشتر از همون آقایی نمی‌رسه که در زندگی این دنیا تجربه‌اش کردم
خالق و خدا و اینا مفاهیم خیلی خاص داره و مورد نظرم نیست. هنوز نتونستم تعریفی برای این دانای کل هستی پیدا کنم. چون دانسته‌های من زمینی و قابل لمس و ادراک است و او ورای علم و آگاهی منه من
نمی‌تونم این حضرت دوست و عشق و اینا رو درک کنم مگر اینکه الان این جناب دوست کناری از این اتاق نشسته بود و کیلو کیلو عشق خرج من می‌کرد. اینو پایه‌ام. برو بریم هستم
یا اینکه لال بشم اگر باری مرگ را صدا بزنم. من اصلا با این یک قلم شوخی ندارم چون به قدرت کلمه یا فکر باور کامل دارم و می‌دونم جناب مرگ هیچ رقم شوخی نداره
اما اینکه دامنی داشته باشه باب اینکه من سر بذار و زار بزنم یا چمی دونم چی. مال مامانم هست. من از دوست شانه نمی‌خوام. درک چرایی بودنم را لازم دارم
خودش گفته عشق و عاشقی با آدم
عشقی که نتونی گرمای وجود و حضورش رو حس کنی، چطور پدید می‌آد؟

۱ نظر:

  1. khosham miad ke akhiran aslan sar az neveshtehayat dar nemiaram. khob albateh dalili ham nadareh ke hatman sar dar biaram! shayad ham ke digeh kam kam az zamin ye vajabi faseleh gerefti o ma zamini ha mani harfato motevajeh nemishim. dar har soratesh khoshan khoshan shoma arezoyeh man e man e kaleh gondeh ast.

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...