۱۳۸۶ شهریور ۱۹, دوشنبه

من باد




وای که جای هرچی آدم باحاله خالی . چه هوایی. ماه!!کیف می‌کنم
بادخنک از غرب به شرق با شدت تمام در جریان و پرده‌ها در رقص. از بین درختها صداش رو می‌شنوم که میاد تا از من عبور می‌کنه. رفتم بالکنی و خودم را به باد سپردم. چه تجربه‌ای. انگار باد منو برد
باد شدم و لحظه‌ای به عرض یک عمر من نبود و فقط باد بود
ابرها با سرعت زیادی از سمت دریا به اینجا می‌رسن و با کوه دیواری‌ای مواجه و در نتیجه فکر کنم تا صبح ابرها یا به عبارتی مه تا پنجره‌های اتاق برسه
وای خدا نوکرتم.فکر کن. مه و منو پنجره
بارها دلم خواسته از این بالا شیرجه بزنم تو مه شاید در جهانی دیگه چشم باز کن
اما عقل سلیم هر بار می‌گه: مگه چشم در جهان آخرت باز کنی. خدا را چه دیدی، اگر ایمان داشته باشم که در جهانی جز آخرت چشم باز می‌کنم. بی‌شک؛ چشم باز خواهم کرد

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...