۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

هزار و سیصد آفرین


اول گفتم یه اسفند مشتی برای این خطوط زپرتی نوشهر دود کنم که داره از سرعت عمل قیامت می‌کنه امروز
حال شک کردم. نکنه دیشب جبرئیل اشتباهی به جای من رفته سراغ این؟
کار از چشم و اسفند گذشته. برخلاف این چند روز داره تند و تند معجزه می‌کنه
این چند روز
اشکم و درآورده بود. یکساعت برای هر پست! از حال و نای پست تازه رفته بودم
ولی الان به شوق اومدم تا مراتب سپاس و قدردانی خود را از این اینترنت زپرتی اعلام دارم
ولی چه بندة پر رویی هستیم من
همین که وسط جنگل وبلاگ می‌نویسم، پنجاه سال پیش حتما توهمی فانتزی بوده

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...