۱۳۸۶ مهر ۷, شنبه

من، آمد


من و عالم نشانه‌ها باهم، نشد این دو روز پست تازه بذارم. وقتی مسیری بسته‌ است و راه نمی‌ده، مثل همیشه عقب نشینی می‌کنم تا زمانی که راه باز بشه
خب، نمردیم و سوار بر طیاره تیز رو پای به پایتخت کند رو گذاشتیم
تهران همانی است که بود. همین هم خواهد ماند. مثل دنیا. ما می‌آییم و می‌رویم. اماکن باقی و ما راهی. سفر بسیار خوبی بود. خیلی خیلی بیشتر خودم را شناختم
دیروز یکی می‌گفت چقدر می‌گی من؟
گفتم« تازه می‌گم من و اینهمه تشویقی می‌گیرم. وای به‌روزی که بگم تو » از کی می‌تونم بگم جز خودم؛ که تازه هنوز نشناختمش؟
ازخودم می‌گم که کسی اعتراض نکنه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...