۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبه

عشق همیشه در مراجعه است



بقدری این سابقه مبارزاتی من در ایجاد انواع سه و خرابکاری زیاده که حاضر نیستم از خدا بخوام کاری را بکنه
کسی را بیاره یا هر تفکری که فقط می‌تونه نیاز ذهن الکن من باشه
هزار هزار هزاربار چیزهایی را با تمام وجود ازش خواستم و او نداده که در زمان تازه دیدم چه چیز خطرناکی! خوب شد محل عقل ناقص من نذاشت و بهم نداد
اذانه برم نماز بر می‌گردم باقیش و می‌گم
چه نمازی! سهراب یادش رفت بگه نماز را هم زیر باران باید خواند
خدایی این نمازهای مغرب با همه‌اش فرق می‌کنه و حال دیگه‌ای داره. آره. داشتم می‌گفتم که، حال و روزم یه‌جوری است که حس می‌کنم اینجا دارن استجابت پخش می‌کنند و من ترجیح می‌دم فقط بگم: خدایا
قسم به دم
قسم به آن
قسم به‌راه
قسم به آه
قسم به زبان
قسم به زمان
که تو شایسته‌ای، بی‌نظیری
( قرار بود بنویسم" خدایا عشق را بر من حادث کن" اما ببین) روزی صد بار داد می‌زنم: قربونت برم ! بی‌اختیار زمین رو می‌بوسم . اینجا به‌قدری زیبایی هست که نتونی جز به خالقش فکر کنی
هر لحظه غافلگیری یک تجره تازه از خودم. یک هیجان یا تجربه‌ای که بی‌سابقه‌است

۱ نظر:

  1. اون کارش حرف نداره....
    هر لحظه نشون میده.... اگه خیلی زرنگ باشیم میگیریم....
    من امشب دیدمش.....
    با اشک من صداش در اومد....

    واسه تو هم شکرش میکنم...
    خاک زمین که پوست و خوونمونه جای خود!!!!!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...