۱۳۸۶ شهریور ۲۰, سه‌شنبه

باز باران



بعد از سه ماه بالاخره این طناز دلربا بانو ابر دامنی تکاند و ما تازه شدیم
بانوجان جایت خالی. جایت خیلی خیلی خالی است. در این اوضاع و احوال تنها کسی که می‌تونست سر از خل بازی های من دربیاره، شمایید
یاد جنگل نور بخیر و یاد سبز تو تازه و پرطراوتخلاصه اینکه جای همه‌تون اینجا سبز. من، بانو جنگل، جناب آسمان و الهه مونث ابرنمی دونم کی چی فکر می‌کنه. نمی‌خوام هم بدونم چون فکر هر شخص مال خودشه. اما من از فرط هیجانتا جنون فاصله‌ای ندارم
با گلی رفتیم زیر بارون و حسابی خیس شدیم. الان مثل موش آبکشیده پیچت و پیچت عطسه می‌کنه. اما چشماش برق می‌زنه و لپش گل انداخته
این یعنی هستی و من‌ هم که ذره‌ای از هستی و زندگی هستم
و بی من، هستی ، یک " تلخ" کم داره
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
اما، عشق نیست
با گلی رفتیم زیر بارون و حسابی خیس شدیم. الان مثل موش آبکشیده پیچت و پیچت عطسه می‌کنه. اما چشماش برق می‌زنه و لپش گل انداختهاین یعنی هستی و من‌ هم که ذره‌ای از هستی و زندگی هستمو بی من، هستی ، یک " تلخ" کم دارهچترها را باید بستزیر باران باید رفتاما، عشق نیستبا گلی رفتیم زیر بارون و حسابی خیس شدیم. الان مثل موش آبکشیده پیچت و پیچت عطسه می‌کنه. اما چشماش برق می‌زنه و لپش گل انداختهاین یعنی هستی و من‌ هم که ذره‌ای از هستی و زندگی هستمو بی من، هستی ، یک " تلخ" کم دارهچترها را باید بستزیر باران باید رفتاما، عشق نیستx
 

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...