۱۳۸۶ شهریور ۱۴, چهارشنبه

پسر کدخدا



اگر بیخود این آدم دو پا دنبا ل این تکنو آلرژی راه نیفتاده بود، الان این وضع ما نبود. کماکان کشاورزی می‌کردیم و از سلامت روح برخوردار بودیم
از وقتی رفتیم دنبال سرعت،
گند زدیم به همه چیز رفت پی کارش
سرعت در روابط
تعلق خاطر
مهرورزی و ناورزی و الی آخر
شب‌ها خسته‌ سُر می‌خورم به رختخواب و صبح، انگار که تازه روز اوله
مثل اجدادمون خروس‌خون بیدار و وقت زوزه گرگ و شغال‌ها خوابم. اما در طی روز روحم سلامته. یک فقره کمبود عشق هست که همه‌جا با منه
خدا رو چه دیدی شاید چند وقت دیگه وقتی سبد رخت‌ها رو برای شستن می‌برم لب چشمه چشمم بیفته تو چشم پسر بزرگه کدخدا و یک دل نه صد دل عاشقش بشم
ما که همه‌جور عشق دیدیم. عشق رمانتیک از این‌ور جوب به اونورش هم روش
وای چه رمانتیک فکر کن. تلخ ، سوسول بابا و پسر کدخدا
بهم می‌گه چه روزی، چه آفتابی! اگه گفتی تو این آفتاب چی می‌چسبه؟
منم بگم: جون می‌ده برای رخت شستن
بعد اون میاد بالای کوه
برام نی می‌نوازه و منم تنگ غروب عربت زده می‌شم و به یاد قدیم که این مواقع با صدای داریوش زار می‌زدم
زار بزنم
درست زمانی که در دل طبیعت هیچ‌کی نیست جز من و اونو خدا
خدام که با عاشقیت نرو نیست
بلا روزگاریه عاشقیت

۱ نظر:

  1. آی پسر کدخداااااااااا

    بیا... ببین شاید تونستی این قصه یه تلخو شیرینش کنی...
    بیاااااااااااااا

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...