تو اگر دستت به چیدن گلی برسه
یا حتا قتل یک درخت
همانی خواهی بود که به هیچ چیز احترام نداری
نمونهاش شخصی که بر صدد قتل برگ سوزنیها برمیاد و این منم که باید عاقل باشم
دو درخت کاج چند صد ساله در حیاط خونه است و من می دونم زیرش چه قیامتی برپاست
طبق تحقیقات نمیتونه زیرش گیاهی دربیاد و رشد کنه
بهقولی یه چیزی توسط برگها وارد زمین میشه، همچون سم
که زیر درخت رو به بیابان لم یرزع بدل میکنه
البته فقط زیرش
نه کل حیاط
و چه هراسی به دلم افتاده از بابت ... فلان و اینا که هیچ باکیش نیست از
قتل یک نفس
دو روزه حالم خوش نیست مبادا درختها رو بندازه
میره و میاد و بهونه می گیره و من پشت شهرداری پنهان میشم:
- نه . مگه میشه درخت بندازی؟ شهرداری کلی جریمه میکنه و من نیستم
ولی حقیقت نه از باب جریمه که این دو شناسنامهی این خونه است
روح این زمین و یادگار پدر
و چه وحشتناک میشه همزیستی با کسانی که ذرهای رحم و مروت ندارند
بعد تو میتونی منتظر هر چیزی باشی
و این همون احساس اضطرابیست که از بچگی در این خونه دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر